Powered By Blogger
‏نمایش پست‌ها با برچسب محجبه سکسی. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب محجبه سکسی. نمایش همه پست‌ها

داستان س کسی +کلیپ سکسی زنان با حجاب , محجبه سکسی Arabic_Libanon

مرکز دانلود کلیپ سکسی وعکس سکسی دختران ایرانی و اسیای و شرقی و غربی
بهترین سایت مجانی و اسان سکسی فارسی زبان میباشد
موفق باشيد سياوش
http://iranpress3gp.blogspot.com/
عکس کوس اين جيگر نگاه کن کوس دختر
http://sia20.wordpress.com/
عکس سکسی یک جنده خوشگل کون گنده .تلمبه زدن !!!!

دانشمندان «خودارضایی» را برای زن و مرد بی‌ضرر و حتی مفید می دانند """


کليپ کم حجم -یک کیر تو کوس و یکی تو کون1390
 کوس دختر

محجبه سکسی
 کوس + کون بعد از دادن

کلیپ سکسی عربی با کوس گشاد و سوراخ کون ناز
کلیپ سکسی عربی + کوس + کون + ساک +عرب جنده
فيلم مصرى جديد
کلیپ سکسی عربی که اول کوس میده بعد کون که ساک هم میزنه عرب جنده
 داستان س کسی + کلیپ سکسی عربی  
  DOWNLOAD
بیشتر در ادامه مطلب میباشد ..m
1-لینک دانلود کلیپ سکسی
DOWNLOAD Arabec sex
http://rapidshare.com/files/256861233/_________.avi


2 -لینک دانلود کلیپ سکسی اعراقی
کلیپ سکسی عربی اعراقی باحجاب که دختر ۱۸ ساله است و خیلی قشنگ کوس و کون
همه را مید بکن بکن Arabec_Eraq
DOWNLOAD
http://rapidshare.com/files/257729664/Arabec_Eraq.rar

3 -لینک دانلود کلیپ سکسی
ویدیو سکسی لبنانی که کون وکس یکی میشه دختر فقط کیر میخواد

Arabic_Libanon
DOWNLOAD
http://rapidshare.com/files/257732821/Arabic_Libanon.avi
DOWNLOAD-4+ لینک دانلود کلیپ سکسی
DOWNLOADدانلود: سکس مقعدی یک دختر ترک وسط بیابون, بدجوری هم ناله می کنه

داستان سکسی +داستان س کسی
نادر و میترا
يک روز جمعه که باز توي خونه تنها بودم و داشتم پشت کامپيوتر طبق معمول فيلم تماشا مي کردم که صداي جيغ و داد يه دختر رو از پارکينگ مجتمع شنيدم سريع ازجام بلند شدم بدون معطلي رفتم پائين ديدم نگهبان توي اتاق نيست اين ور و انور رو نگاه کردم مثل اينکه اون روز مجتمع خالي از سکنه بود چون بغير من کسي بيرون نيامده بود رفتم طبقه پائين پارکينگ سمت سالن بازي که صداهاي ضعيف همون دختره رو شنيدم سريع به سمت سالن رفتم وقتي باز کردم ديدم بله نگهبان  دختر واحد بالايي (ميترا) رو گرفتن و روي ميز پينگ پونگ خمش کرده بودن و شلوار لي و شرتش رو تا زانو کشيدن پائين و نگهبان سعي مي کرد کير نيمه شق شده اش رو از پشت بکنه توي کس دختره و هم ولايتيش هم دهن ميترا رو گرفته بود تا جيغش در نياد .وقتي من رو ديدن از ترس ولش کردن ميترا تا جلوي دهنش باز شد دوباره جيغ کشيد ولي وقتي ديد کسي جلوي اون رو نگرفته از روي ميز بلند شد و برگشت باديدن من زد زير گريه اصلا هواسش به شلوار و شرتش نبود همينجوري نشست زمين نمي دونستم به کس مودار اون نگاه کنم يا به نگهبان که هاج و واج داشت منو نگاه مي کرد يه چند ثانيه همينجوري ناهشون کردم و يکهو هجوم بردم سمت نگهبان دوسه تا کشيده زدم در گوشش اون يکي سريع شلوارش رو بالا کشيد و از فرصت استفاده کرد و زد به چاک . ميترا هنوز روي زمين به همون حال چنباتمه زده بود و سرش رو با دستهاش محکم گرفته بود . به نگهبان گفتم برو بالا بعداً حساب تو يکي رو مي رسم .بعد خم شدم و از بازوهاي ميترا گرفتم و بلندش کردم دوباره کس مودارش منو وسوسه مي کرد اما دلم واسش خيلي مي سوخت بي اختيار دست بردم و شلوار و شرتش رو کشيدم بالا که خودش از دستم گرفت و بست بيچاره از ترس دهنش بند آمده بود و لبهاش مي لرزيد حتي نمي تونست از من تشکر کنه زير بغلش رو گرفتم تا کمکش کنم تا از سالن بيرون بريم اما نمي تونست نمي دونم چرا اما بي اختيار سرش رو توي بغلم گرفتم و شروع کردم به نوازش کردن و دلداري دادن که نترسه ديگه تمام شده اما هنوز داشت هق هق مي زد . سرش رو از روي سينم بلند کردم و آروم گونه اش رو بوسيدم توي اون موقع اصلاً از روي شهوت نبود و فقط مي خواستم اون يکمي آروم بگيره خلاصه حالش جا آومد و باهم از پله ها بالا رفتم توي راه بهش گفتم که اونجا چکار مي کردي تنهاي چيزي نگفت بعد پرسيدم مي ري خونه که همينجور که بهم چسبيده بود دوباره زد زير گريه و محکم از کمرم گرفت اما اين بار من داشتم شق مي کردم . ازش پرسيدم ببخشيد مگه تونستن کاري هم باهات بکنن که بلندتر شروع به گريه گرد و فقط يه کلمه گفت نمي دونم هيچي نمي دونم . ديدم وضع روحيش خيلي خرابه گفتم باشه بيا خونه ما همين طبقه اول هست بريم يه آبي به سرو صورتت بزن . چيزي نگفت و با هم رفتيم خونه بردمش سمت دستشوئي و گفتم برو تو و سرو صورتت يه آب بزن وقتي رفت تو بازم مثل هميشه از سوراخ در نگاه کردم ببينم داره چکار مي کنه رفت سمت چاه توالت شروع کرد به باز کردن دکمه هاي شلوار لي اش بعد پائين کشيد و شروع کرد به وارسي کردن کسش حيونکي ترسيده بود واي چه کوسي داشت تا حالا چرا به ميترا اينقدر توجه نکرده بودم اخه اون دختره خيلي راحتي بود هميشه توي سالن بازي مجتمع و کلا توي ساختمان راحت بود و با دوستهاش بازي مي کردن دختراول دبيرستان بود و هميشه با شلوار و بدون حجاب مي گشت اما حالا داشتم کس مودارش رو مي ديدم دلم داشت از قفسه سينم بيرون مي زد تا حالا کس دختر کوچيک نديده بودم واي معلوم بود تا حالا اصلا موهاي کسش رو نتراشيده بود .خوب که خودش رو وارسي کرد شلوارش روبالا کشيد و من هم از پشت در کنار آمدم و رفتم تا براش يه شربت درست کنم وقتي بيرون آمد يکمي حالش بهتر شده بود اما با ديدن من سرخ شد و سرش رو پائين انداخت و شروع کرد به تشکر کردن من يه لبخندي بهش زدم و گفتم اشکال نداره بشين يه شربت بخور تا حالت جا بياد گفت نه مي خواد بره خونه اصرار نکردم اما برگشت و گفت خواهش مي کنم چيزي توي مجتمع نگم گفتم باشه اما بايد که پدر اين نگهبان عوضي رو درآورد که گفت نه اون وقت آبروي من هم مي ره . بهش گفتم مگه کاري باهت تونستن بکنن سرش رو انداخت پائين و چند قطره اشک از چشماش بيرون اومد دوباره با مهربوني از چانش گرفتم و بلند کردم و با يه لبخند بهش گفتم تو داداش نداري مي دونم اگه منو بجاي دادشت قبول کني بهم اعتماد کن مي تونم بهت کمک کنم يه نگاه با محبت بهم کرد و با لبخند تلخي همراه با سرازير شدن اشک از گونه هاش گفت نمي دونم بعد دوباره سرش رو پائين انداخت .هم دلم واسش مي سوخت و هم داشتم از شق درد مي مردم دلم مي خواست دوباره اون کس مودار کوچولو رو دوباره ببينم دلم رو به دريا زدم و با پروئي گفتم ببينم ميترا سوزش داري يهو سرش رو بالا آورد و گفت چي ؟گفتم هيچي داره مي سوزه . بازم با تعجب گفت چي؟ گفتم بابا اونجات داره مي سوزه يه نگاه با ترديد کرد و گفت يکمي گفتم فهميدي تونستن کاري بکنن يا نه چيزي نگفت و فقط سرش پائين بود دوباره با پروئي گفتم توي دستشوئي نگاه کن ببين ازت خون آمده يا نه اگه اينجوري بود که من باباي اون مرتيکه افغاني رو در ميارم بدون اينکه چيزي بگه در رو باز کرد و رفت .چيزي نگفتم اما بيرون توي راهرو آروم صداش کردم و گفتم اگه دوست داشتي باهم بريم پيش دکتر معاينه بکنه اون وقت خيالت راحت مي شه قول مي دم به کسي نگم تشکر کرد و رفت .چند روز بعد سر کوچه ديدمش به سمتم اومد و سريع از من خواست که کمکش کنم گفتم چي شده گفت مگه اون روز نگفتي دکتر آشنا داري گفتم چرا گفت ببين از اون روز به بعد اين فکر مثل خوره افتاده به جونم و فقط روم مي شه به شما بگم اگه خداي نکرده طوري بشه اون وقت بابام منو مي کشه گفتم ناراحت نشو باشه من فردا يه کاري برات مي کنم . شماره موبايلم رو بهش دادم و رفت فردا بعداز ظهر يه قرار توي مطب يه خانم دکتر گرفتم و بعد با ميترا رفتيم توي ماشين بهش گفتم خوب به دکتر چي بگيم گفت چي رو چي بگيم گفتم ببين اگه همينجوري بريم خوب اگه خداي نکرده چيزيت باشه اون وقت دکتر فکر مي کنه کار منه پس بايد بگيم که ما دو تا باهم نامزد هستيم و آمديم گواهي سلامت بگيريم قبول کرد وقتي وارد مطب شديم منتظر شديم نوبت ما که شد منشي گفت ايشان خانوم شما هستند يه لبخند زدم گفتم تقريباً نامزد هستيم يه لبخند مرموز بهم زد و گفت خوب پس براي گواهي سلامت اومدين سرم رو به علامت مثبت تکان دادم به ميترا گفتم برو تو من اينجا واستادم که منشي گفت شما هم مي تونيد برين تو بعد بازم يه لبخند بهم زد من هم از خدا خواسته پشت سر ميترا پريدم تو واي همش توي سرم اين بود که وقتي دکتر داره ميترا رو معاينه مي کنه واي توي همين فکر بودم که خانم دکتر گفت خوب چي شده گفتم چيزي نيست ما با هم نامزد هستيم و براي گواهي سلامت اومديم لبخندي زد و خيلي مهربون به ميترا گفت دخترم شما برو آماده شو من بيام ميترا نگاهي به من کرد و نگاهي با ترس و تعجب به دکتر که دکتر متوجه شد و دوباره بالبخند گفت نترس عزيزم برو پشت اون پرده مانتو شلوار و شرت خودت رو بکن اونجا يه روپوش هست به پوش بعد بيا روي اين صندلي بخواب .واي صندلي معاينه خودش يه حالتي داشت که داشتم کم کم شق مي کردم مثل تخت بود و جلوي اون دوتا جاي پا ميترا رفت و بعد چند دقيقه با اون روپوش که از زير کوسش کاملا معلوم بود برگشت چشام داشت چهارتا مي شد روي صندلي نشست و پاهاش رو توي اون جاپاها گذاشت تا کاملاً از هم باز قرار بگيرند بي اختيار چشام رو دوخته بودم به موهاي کسش سوراخ کونش هم معلوم بود واي چي داشتم مي ديدم باورم نمي شد چقدر کسش کوچيک بود و تنگ اما ميترا بلافاصله روپوش رو کشيد روي پاهاش و من تازه متوجه شدم که نبايد نگاه مي کردم يه اخمي هم بهم کرد .وقتي دکتر آمد آرام پاهاي ميترا رو توي اونجا با کمر بند بست بعد روپوش رو کنار زد از کنار دست دکتر سعي مي کردم تا خوب تماشا کنم دکتر دستکش توي دستش کرد و آروم آروم شروع کرد به باز کردن لبهاي کس ميترا مثل اينکه اون درد داشت اما چشماش رو بسته بود و سرش رو بالا نگه داشته بود و لب زيرين خودش رو گاز گرفته بود عرق از پيشانيش داشت مي ريخت دکتر کمي بيشتر لبهاي کسش رو از هم باز کرد و حالا کاملا دوتا سوراخ معلوم بود واي از زير شلوار کاملا شق کرده بودم مخصوص ميترا با زور سعي مي کرد عضلات بدنش رو منقبض کنه اون وقت سوراخ کونش هم هي جمع مي شد و دوباره از هم شل مي شد دکتر منو صدا کرد و گفت ببينيد شما بايد بيشتر آشنائي داشته باشيد البته من تصور مي کنم که شما فردي تحصيل کرده هستيد دلم حري ريخت بعد سوراخ مهبل رو بهم نشان داد و کمي در باره پرده بکارت حرف زد بعد گفت الحمدالله نامزد شما از هر حيث سالم است . بعد کمي هم با سوراخ کونش بازي کرد و تا بند اول انگشت سبابه توي کونش کرد که ميترا بي اختيار يه واي با صداي لرزه کرد و خاموش شد دکتر يه نگاه به ميترا کرد بعد گفت خوب تمام شد بعد پاهاي ميترا رو باز کرد و گفت که بلند بشه و بره لباس بپوشه . وقتي ميترا لباس مي پوشيد ديدم رفتار دکتر کمي عوض شده اما چيزي نگفتم اون شروع کرد به نوشتن گواهي سلامت ميترا هم لباس پوشيد و بيرون آمد دکتر گواهي رو به ميترا داد و لبخند کوچيکي زد و گفت لطفا شما يه دقيقه بيرون باشيد الان نامزدتان مي آيد .دلم باز دوباره حري ريخت واي اين دکتر مي خواد چي به من بگه وقتي ميترا رفت دکتر رو به من کرد و گفت ببينيد چيز خاصي نيست اما من به عنوان يک پزشک وظيفه دارم افراد جوان مثل شما رو راهنمائي کنم .با تعجب داشتم به دکتر نگاه مي کردم که ادامه داد ببينيد خيلي واضح بگم شما سعي کنيد در زمان نزديکي با همسرتان بيشتر از راه هاي طبيعي استفاده کنيد . با توجب به دکتر گفتم ببخشيد من متوجه نمي شوم .گفت ببينيد با معاينه نامزدتان متوجه شدم که ايشان نزديکي از راه غير مهبل داشتن يعني مقعدي اين نوع مقاربتها معمولا در زمان نامزدي اتفاق مي افتاد اما سعي کنيد بعداز ازدواج از اين نوع مقاربت به پرهيزيد چون حتما همسرتان دچار ناراحتي خواهد شد . هاج و واج مانده بودم خيس عرق بودم چون اون فکر مي کرد که من با ميترا از پشت سکس داشتم وقتي بيرون آمدم هنوز حرفهاي دکتر توي گوشم بود وقتي سوار ماشين شديم ميترا از تغيير رفتارم پرسيد و گفت واقعا از شما متشکرم اما موضوع مهمي بود که دکتر با شما حرف مي زد نگاهي بهش کردم توي دلم گفتم خوب حالا که اون يکي دوبار از کون داده پس ما چرا نکنيمش . گفتم يه چيزي ازت مي پرسم راستش رو مي گي گفت اره حتما گفتم ببين ميترا تو تا حالا با کسي سکس داشتي يکه خورد گفت نه بخدا مگه نديدي دکتر گواهي سلامت بهم داد گفتم نه مي دونم اما دکتر يه چيز ديگه هم به من گفت تو از پشت سکس داشتي اون هم چندبار با گفتن اين حرف صورت سفيدش سرخ سرخ شد و سرش رو پائين انداخت گفتم هان راستش رو بگو درسته تو از پشت سکس داشتي سرش رو به علامت منفي به طرفين کرد گفتم ببين قرار بود دروغ نگي دکتر وقتي ماينه مي کرد فهميد که توچند بار از پشت سکس داشتي آره ميترا ؟ديدم باز هم اشک از گونه هاش سرازير شد گفتم ببين چرا داري گريه مي کني کم کم داشتم حالت دوستانه بهش مي گرفتم و سعي مي کردم تا از نظر ذهني کاملاً تخليه بشه گفتم ببين قرار بود با من رو راست باشي مثل يه داداش خوب حالا بگو ببينم داشتي يا نه ؟نه به خدا اما اما گفتم اما چي ببين دروغ نگو دکترها همه چيز رو مي فهمن وقتي داشت مقعد تو رو نگاه مي کرد من هم ديدم يکم از پوست عضلات اونجا بيرون زده بود و کاملاً معلوم بود که تا حالا چندين بار از اونجا سکس داشتي اين حرفا رو وقتي مي زدم هم داشتم شق مي کردم هم سعي مي کردم اون رو حشري بکنم . بعد دوباره شروع کردم به حرف زدن که چرا مي ترسي اصلاً اشکال نداره چون آدم بايد به هرحال شهوت خودش رو يه جوري خالي بکنه . ببين مثلاً ما پسرها معمولا راحت تر از شما دخترها خودمون رو تخليه مي کنيم اما شما واسه اينکه اوپن نشين مجبور هستين از همون راه خودتون رو ارضا بکنيد اين حرفها رو با آب و تاب تعريف مي کردم اما نمي دونستم که ميترا داره حشري ميشه يا نه که ميترا با بغض گفت نه بخدا اما يه چندباري خودم اين کار رو با خودم کردم . گفتم چي خودت يعني چي چطور با شرم و حيا گفت با خيار و چيزي نگفت ديگه روي من باز شده بود و گفتم چي چرا آخه با اون باز هم از اين حرفهاي سکسي شروع کردم باهاش حرف زدن تا به نزديکي خونه رسيديم اما ميترا حرفي نزد سر کوچه نگه داشتم تا پياده بياد .چند روز گذشت و باز ميترا همون دختر شاداب سر زنده با همون وضع هميشگي يعني شلوار لي تنگ و بلوز در محوطه مجتمع رفت و آمد مي کرد واي وقتي اون کون و کپل رو از زير شلوار لي مي ديدم کيرم شق مي شد و ياد حرفهاي دکتر و ديدن اون تصاوير توي مطب مي افتادم . از شانسم قرار شد که مادر و پدرم برن شهرستان بهترين موقع بود که يه سير کون ميترا رو بکنم به همين خاطر روز پنج شنبه عصر رفتم سالن بازي ديدم داره با يکي از دختراي همسايه پينگ پونگ بازي مي کنه واي پشتش به من بود وقتي داشت خم مي شد دلم مي ريخت .صداش کردم اومد جلوي در سالن کمي به عقب رفتم تا بياد بيرون با لبخند گفت بله گفتم راستش فردا پدر مادرم مي رن شهرستان من تنها هستم مي خواستم ببينمت .کمي اخم کرد و گفت من منظور شما رو نفهميدم گفتم خوب ببين گفتم يه چند ساعتي باهم حرف بزنيم گفت در باره گفتم ببين چرا متوجه نيستي از همون حرفا مي خواستم يکمي نصيحتت کنم - گفت مرسي اما فکر کنم ما روز جمعه بريم بيرون از اين حرفش ناراحت شدم دختره کون ده داشت واسم کلاس مي زاشت کمي لحن حرفم رو عوض کردم خوب هرچي خودت بخواي اما من مجبورم موضوع اين افغاني رو با اون موضوع ارضاء خودت رو به پدرت بگم يهو رنگ روش پريد و شروع کرد به التماس کردن گفتم به هرحال فردا صبح من منتظرش هستم اگه نياي مجبورم به پدرت همه ماجراي رو بگم رفتم مي دونستم که مياد چون خيلي ترسيده بود . شب همش به ياد ميترا بودم و دل توي دلم نبود جون فردا مي خواستم يه کون تنگ رو بکنم .خلاصه روز موعود بسر رسيدهمه چيز رو آماده کرده بودم همون چشم الکتريکي رو از داخل کانال کولر روي تختم تنظيم کرده بودم که کاملا از خودمون فيلم بگيرم کرم بي حس کننده و...ساعت ده بود که زنگ آپارتمان زده شد از چشمي در نگاه کردم ديدم خودشه ميترا اما با مانتو بود در رو باز کردم و زود پريد تو گفت ببين من زياد وقت ندارم اومدم بهت التماس کنم گفتم مي رم سر کوچه خونه همکلاسيم برگردم اگه دير کنم اون وقت زنگ مي زنند آبرومون مي ره .دختره کوني داشت واسه من خطو نشون مي کشيد رو بهش کردم و گفتم ببين ما کلي کار داريم برو به خونه بگو تا ظهر اونجا هستي گفت آخه نمي شه درو باز کردم و گفتم پس برو فردا من هم با بابات همه چيز رو مي گم . يه نگاه مظلوم بهم کرد و گفت باشه الان مي گم برمي گردم رفت بعد چند دقيقه برگشت بي مقدمه دستش رو گرفتم و بردم توي اتاق خودم .روي تخت نشست من هم روبروش روي صندلي کامپيوتر نشستم بعد رو بهش کردم و گفتم خوب چرا مانتو ات رو در نمي آري گفت مرسي خوب بگو حرفهات رو بگو مي خوام برم خنديدم و گفتم نه اينبار حرف نمي زنيم عمل مي کنيم با اين حرف از جاش بلند شد که بره پريدم بغلش کردم و گفتم نه ديگه نشد شروع کرد به التماس کردن که بزارم بره گفتم ببين اصلاً نترس با جلوت کاري ندارم فقط يه بار از پشت همين نه تورو بخدا نه گفتم ببين ازيت نکن تو که تا حالا چندبار اين کار رو تجربه کردي گفت نه بخدا اصلاً گفتم فرقي نداره حالا مي بيني چقدر لذتش از اون بيشتر هست و با اين حرفها آرومش کردم و کم کم مانتو و روسري رو از تنش درآوردم وقتي بازم اون رو با همون شلوار لي تنگ و بلوز مي ديدم که سينه هاي کوچيکش از زير کرست فنردار کاملاً برجسته شده بود محکم بغلش کردم و روي تخت خوابوندمش و محکم از لبهاش بوسيدم ميترا زير من داشت وجه ورجه مي کرد اما کم کم آروم داشت مي شد وقتي لب زيرش رو توي دهنم گرفتم و شروع کردم به مکيدن کاملاً معلوم بود که بدنش شل شد و مقاومتش کمتر از زير بلوز گرمي سينه هاش رو مي تونستم حس کنم همينجور که داشتم زير گردنش رو مي بوسيدم و آروم ميک مي زدم که جايش باقي نمونه دستم رو بردم پائين و از روي شلوار لي محکم چنگ زدم و کپل کونش رو محکم گرفتم و شروع کردم به ماليدن همين جوري محکم سعي مي کردم از جلو کيرم رو از روي شلوار به جلوش بمالم آه و اوهش بلند شده بود واقعاً خيلي باحال حال مي کرد تا حالا نديده بودم که دختري اينجوري آه و اوه بکنه بعضي وقتها وقتي خيلي حشري مي شود مي گفت اوي با يه حالتي اين کلمه رو ادا مي کرد که تنم مي لرزيد .دستم رو از پشتش بيرون کشيدم و بلوزش رو دادم بالا يه کرست فنر دار سفيد اون سينه هاي کوچيکش رو توي خودش گرفته بود قبل اينکه نزاره اون رو از تنش بيرون کشيدم با هرچه زور داشتم روي اون دراز کشيده بودم که نتونه اعتراضي يا حرکتي داشته باشه بدنش سفيد و باريک بود وقتي بند کرستش رو از پوشت باز کردم لبهاش داشت از ترس مي لرزيد همينجور بدنش گفتم نترس عزيزم هيچي نيست حالا چنان کاري مي کنم که خودت حال کني بدنم رو بالا اوردم و سريع تي شرت خودم رو هم بيرون کشيدم . مي دونستم بعضي از دخترا از موي سينه مردا خوششان مياد من هم سينه پر موي دارم آهسته موهاي سينه هام رو نزديک سر پستون ميترا کردم و سعي مي کردم آرام آرام بهش بمالم واي دوباره آه اوه اون بلند شد اينبار چنان آه وووووي مي کرد و چشماش هم خمار شده بود ديگه تحمل نکردم نوک يکي از ممه هاش رو با دندان گرفتم و شروع کردم به مکيدن با اين کار اون جيغ کشيد و با دستاش سعي مي کرد سرم رو از روي پستوناش جدا کنه اما نمي تونست حريف من بشه تا يه سير حسابي از ممه هاش نخوردم ولش نکردم با اين کارم مي دونستم که حالا کاملاً اورگاسم شده چون سست و بي حال شده بود همينجوري با بوسيدن شکم و نافش به شلوارش رسيدم وقتي دکمه هاي شلوارش رو باز مي کردم و اون شرت قرمز رنگش از زير اون پيدا بود چشماش رو باز کرد و گفت نه بسه ديگه اما بقدري سست بود که نمي تونست مقاومت کنه شلوار بقدري توي تنش چسبيده بود که وقتي پائين کشيدم شرتش هم با اون پائين کشيده شد واي با ديدن موهاي کسش ديگه طاقت نياوردم همونجا شلوار و شرتش رو که تا سر زانو پائين کشيده بودم رها کردم و يک راس رفتم سراغ کسش با انگشتم با دقت لبهاي کسش رو باز کردم با ديدن هردو سوراخش ياد اون روز مطب افتادم زبونم رو بردم جلو و يواش يواش با چوچولش بازي کردم چنان بدنش به لرزه اومد که پاهاش رو به هم چسباند که صورتم بين پاهاش قرار گرفت واي چنان با حرص مي ليسيدم و اون هم رفته رفته با آه و اوي وووي شروع کرد تا به جيغ کشيدن چنان جيغ مي کشيد که ترسيدم همه همسايه ها صداش رو بشنواند اما من مشغول کارم بودم . يکمي پائين تر آومدم و با دستم کپل کونش رو از هم باز کردم تا سوراخ کون تنگش رو ببينم داشت زور مي زد تا من نتونم کپلش رو باز کنم که باز مثل اون روز توي مطب عضلات کونش بازو بسته مي شد با ديدن اين صحنه ديوانه تر مي شدم از روش بلند شدم و کرم بي حس کننده رو برداشتم دوباره پريدم بغلش اون با ديدن اون کرم ازم پرسيد اين چيه نشونش دادم گفتم نترس بي حس کننده هست دردش رو کم مي کنه گفت واي نه مگه گفتم آره نترس دردش از خيار کمتره بعد غلطنوندمش به پشت و باز اون کپل رو از هم باز کردم و بادقت همه جاي سوراخ کونش رو چربي کردم که بي هوا انگشتم رو يکمي کردم توي کونش جيغ کشيد و محکم با دستش روتحني رو چنگ زد و همزمان از پشت سر با پاشنه پاش محکم زد به پشتم ولش کردم زود بلند شدم شلوار و شرتم رو با هم پائين کشيدم کيرم شق شق شده بود نشستم روي ران پاهاش و آروم سر کيرم رو نزديک چاک کپل کونش که هرچي مي تونست با زور به هم چسبانده بود اولين ضربه آروم که با سر کيرم به اونجا زدم گفت آي و بيشتر خودش رو جمع کرد اين کارش من رو بيشتر حشري مي کرد واسه همين چندبار اين کار رو کردم مخصوصا همون صوتي که مي گم رو ووويي بيشتر منو ديوانه مي کرد دوست داشتم بيشتر باهاش حال کنم واسه همين يکمي از جام بلند شدم و برش گردوندم و سريع روي سينه هاش نشستم و کيرم رو جلوي چشماش گرفتم از ترس گفت واي خدا . گفتم هان چيه تا حالا نديده بودي گفت نه واي نه آقا نادر ترو بخدا اگه اين رو تو ببري من مي ميرم گفتم نترس بابا بزار آلان اثر کرم که بکنه هيچي نمي فهمي اصلاً درد نداره حالا بيا يکمي با اين ور برو گفت نه يعني چي به سمت دهنش بردم گفتم يعني بليس سرش رو عقب کشيد گفتم تميز نترس گفت نه حالم به هم مي خوره که سر کيرم رو آروم گذاشتم روي لبش گفتم باشه حداقل ببوسش آروم لبهاش رو به هم غنچه کرد و از نوک کيرم بوسيد واي گرمي لبش رو روي سر کيرم که حس کردم از خودم بي خود شدم فشارش دادم و با زور يکمي از کيرم رفت توي دهنش اما گاز گرفت من هم مجبور شدم بکشم بيرون رو کردم بهش گفتم خوب پس گاز گرفتن هم بلدي هان با زور برش گردونم و زير لبم گفتم حالا چنان مي کنم تو کونت که زمين رو گاز بگيري .باز هم خودش رو جمع کرد محکم با سيلي زدم رو کپلش جيغ کشيد و گفت آي نزن چرا داري مي زني گفتم جون دوست دارم بازش کن زودباش شل کن خودتو بعد با زور از هم بازش کردم و سر کيرم رو يواش لاي پاهاش گذاشتم جوري که از کنار سوراخ کونش سرخورد رفت پائين که يهو گفت وووئي چه داغ گفت آره حالا کجاش رو ديدي وقتي بره تو اون وقت داغ تر هم مي شه يه چند بار کيرم رو لاي پاهاش بالا و پائين کردم و هربار بيشتر فشار مي دادم تا با کس و کونش بيشتر بچسبه که دفعه آخري يه جيغ کشيد فهميدم که سر کيرم به داخل سوراخ کسش خورده اما خوشبختانه تو نرفت . گفتم ببين اينجوري نمي شه يکمي شکمت رو بده بالا تا اين بالش رو بزارم زير شکمت اون وقت کمتر درد داري همراهي کرد و بالش رو زير شکمش گذاشتم اونوقت يکمي کپلش از هم باز شد و سوراخ کونش معلوم شد يکمي ديگه از اون کرم بي حس کننده رو برداشتم و به کونش ماليدم بقيه رو هم به کيرم حالا همه چيز محيا بود آروم سر کيرم رو گذاشتم لب سوراخ کونش که همينکه چسبيد و گرمي اون رو حس کرد دوباره خودش رو جمع کرد با دستم هرچي زور داشتم کپلش رو از هم باز کردم و يکمي فشار دادم چون چرب بود سر کيرم تا ختنه داخل رفت که يه اوف بلند کشيد و باز هم همون وووئي رو گفت وقتي بيشتر فشار دادم چنان چيغ کشيد که گفتم الان همه همسايه ها صداش رو شنيدن از ترس کشيدم بيرون محکم زدم روي کونش گفتم بابا يواش تر همه هسايه ها فهميدن با همون صداي لرزان که معلوم بود گريه اش گرفته گفت خوب تو يواش تر بکن داره مي سوزه آخه . گفتم اون روتحتي رو بگير به دندونات تا جيغ نزني اون هم همون کار رو کرد بعد دوباره کيرم رو گذاشتم در کونش باز فشار دادم يواش يواش داشت مي رفت تو واي داشتم خودم نگاه مي کردم وقتي کيرم مي رفت تو تمام عضلات سوراخ کونش رو از هم باز مي کرد ديگه قدرت نداشت خودش رو جمع کنه جيغ مي زد و پاهاش رو بلند مي کرد و روي هوا مي لرزوند بعد محکم مي زد روي تشک تخت مثل آدمي که داره جون مي ده اين کارش من رو بيشتر حشري مي کرد از اون ورم هي وووئي و آه و اوه بعد محکم با مشت مي زد روي تخت هرچي فشار مي دادم اين عمل اون هم بيشتر مي شد مي دونستم که داره درد مي کشه اما واسه من داشت لذت مي داد وقتي به ته کيرم رسيد اصلاً باورم نمي شد که اون کون به اون تنگي چه جوري اين کير کلفت من رو توي خودش جا داده بود وقتي خواستم آروم بکشم بيرون تازه دردش بيشتر شده بود اين رو مي شد از تقلا زدن و جيغ کشيدن و صدا کردن مادرش فهميدم چون هي مي گفت آي مامان وووئي مامان جون که ياد چهره خوشکل مادرش افتادم و بي اختيار گفتم جون چيه قربون اون مامانت هم بشم جون مامانت رو هم بکنم واي ديوانه شده بودم و اصلاً به التماس اون توجه نمي کردم وقتي کاملاً بيرون کشيدم ديدم اون کون به اون تنگي حالا از هم باز شده بود و اندازه دور يه يقراني باز يود توش هم ديده مي شد دوباره کردم تو اين عمل رو دو سه بار کردم و هربار يکمي کرم به کيرم مي زدم بعد کمي روانتر که شد يواش يواش حرکت رفت و برگشتي رو توي کونش کردم واي که چه حالي مي داد . ديگه خودش رو روي زانوهاش نتونسته بود نگه داره و کاملاً روي بالش تخت دراز کشيده بود و اين عمل باعث مي شد که کونش تنگ تر بشه واسه همين هي پاهاش رو به هم مي زد و از درد با پشت پاشنه پاش به کمرم مي زد و مي خواست تمومش کنم اما من اصلاً ول کن نبودم بلکه عمل رفت و آمدي رو تندتر هم کردم . چون کرم بي حس کننده زده بودم خيلي طول کشيد تا آبم بياد واسه همين ميترا ديگه جون نداشت و اون آخرا ديگه بي حال و بي حس افتاده بود و آروم آروم فقط مي ناليد که يهو حس کردم داره آبم مياد اما دلم نمي آمد تا کيرم رو بيرون بکشم محکم با يه ضربه آخر کيرم رو تا ته کردم تو بعد محکم از کمرش گرفتم و بغلش کردم يعني کاملا ً روش دراز کشيده بودم حس کردم تمام آب کيرم ريخت توي کونش مي تونستم حس کنم نبض زدن کيرم رو که هربار آبم توي کون ميترا مي ريزه رو حس کنم حالم جا اومد تمام بدنم خيس عرق بود بدن ميترا هم عرق کرده بود هرچند آبم اومده بود اما هنوز دلم نمي آمد کيرم رو بيرون بکشم اما يواش کشيدم بيرو که ميترا يه ناله کوچيک کشيد و روي تخت ولو شد وقتي نگاه کردم ديدم از سوراخ کونش آب کيرم داره بيرون پس مي زنه همه اين صحنه ها رو الان که توي فيلمي که ازش گرفتم مي بينم باز به ياد اون روز حشري مي شم راستش من تا حالا سکس زيادي داشتم اما هرگز طعم سکسي که با ميترا داشتم خصوصا وقتي که وووئي مي گفت هرگز از يادم نمي ره .بعد اون روز سه بار ديگه من ميترا رو از کون کردم که بعد چند ماه از اون مجتمع رفتند هرچند مي دونم کجا زندگي مي کنند و دو سه بار هم براش پيام فرستادم که مي خوام باهاش باشم اما راه نميده به اميد روزي که دوباره بيارمش توي خونه - ماجراي اون رو هم براتون مي نويسم